صدای پروانهها بر فراز آسمان قهرها و آشتیها
واژه روز - علی احسانی: معضلات طیف ناشنوای جامعه بر کسی پوشیده نیست. این دردسرها از زمان کودکی برای شخص آغاز میشود و تا زمان اشتغال و کسب هویت مستقل اجتماعی تداوم دارد. سازنده «بیصدا حلزون» در سانس نخست روز ششم جشنواره در چارچوب یک ملودارم خانوادگی تصویر تازهای از قشر ناشنوای جامعه ارائه داد. بهرنگ دزفولی زاده با زیر ذرهبین بردن چالشهای یک کودک با والدین ناشنوایش مصایب و آلام این قشر را هر چند مختصر در محضر قضاوت بیننده قرار داد. سانسهای صبح جشنواره به بخش «سیمرغ و پروانهها» اختصاص دارد که چند فیلم موفق از جشنواره کودکان و نوجوانان اصفهان امسال نیز در جدول برنامهها قرار دارد که مروری کوتاهی بر آنها کردهایم.
امواج مهربانی در کانون کینه ها
گردونه مناسبات «بیصدا حلزون» با پلمب شدن محل کار الهام (هانیه توسلی) مادر کودک ناشنوای فیلم به گردش میافتد. فیلمساز با شیوه روایت ماجرا از نیمه، مخاطب را در بخش میانی فیلم با دلیل پلمپ شدن آتلیهای که الهام در آن مشغول است آشنا میکند. «شادمهر» کودک ناشنوای قصه بین پدرش سعید (محسن کیایی) و مادرش الهام در حال پاسکاری است؛ چون والدین در آستانه جدایی هستند و دلیل این جدایی هم مخالفت سعید با کاشتن حلزون در گوش فرزندش برای شنوایی است؛ چون باور دارد که بعد از این قضیه تنها خواهد شد.
الهام تمام تلاش خود را میکند که فرزندش به سرنوشت او و پدرش دچار نشود. فیلمساز گرههای معقولی را حداقل تا بخشهای میانی فیلم سر راه الهام و پسرش قرار میدهد؛ از بیکاری الهام، هزینه بالای کاشت حلزون که 40 میلیون تومان آب میخورد، چالشهای سعید با امیر (مهران احمدی) -کارفرمای الهام- که سعید گمان میکند الهام بعد از جدایی با او ازدواج خواهد کرد و کشمکش الهام با ساعد برادر سعید که تنها حامی و پشتیبان الهام است و قصد مهاجرت دارد، تمامی چالشها و منازعات آدمهای فیلم را در اوج نگه میدارد. اما مشکل زمانی در چارچوب روایت سر باز میکند که در یک سوم بخش پایانی قصه، فیلم ناگهان تغییر لحن داده و بستر جنایی پیدا میکند.
اکنون میفهمیم پلمب شدن آتلیه توسط امیر - مدیر آتلیه - طراحی شده تا قتل سعید را پنهان کند. او در یک درگیری شبانه به شکل غیر عمد باعث مرگ او شده و ترفند زیرکانهای چون پلمب کردن محل کسبش را تنها مفر رهایی خود فرض کرده است.
این تغییر لحن و دوگانه شدن ساختار ورایی قصه بهشدت به «بیصدا حلزون» آسیب رسانده و به نوعی آب پاکی روی ذهنیت مخاطب برای مسیر بهبودی پسرک ناشنوا میریزد. در بخش پایانی در یک چرخش ناگهانی همه مصایب به شیرینی بدل میشود. پدر الهام که خودش هم ناشنواست و از ابتدا با کاشت حلزون برای نوهاش مخالف بود، از خر شیطان پیاده شد و 40 میلیون هزینه عمل را تقدیم کرد. پسرک شنوایی خود را به دست میآورد، اما موضوع قتل سعید توسط کارفرمای الهام و فرجام آن همچنان مبهم میماند.
«بیصدا حلزون» مصداق بارز هدر دادن یک ایده روایی جذاب و تازه است که در بخش پایانی تمام رشتههای چیده شده نویسنده در ساختار درام را پنبه می کند. با این حال تلاش «هانیه توسلی» و «محسن کیایی» در تصویر کردن والدین ناشنوای کودک قابل ستایش است. به ویژه توسلی که تصویر تازهای از تواناییهای خود ارائه داده که با نقشهای شیک و اتو کشیده دیگر آثار او قابل قیاس نیست.
تصویری که فیلمساز از جامعه ناشنوا در ارتباط با حضور در اجتماع و مناسباتی که بین خودشان دارند ارائه کرده باورپذیر و مقبول است. به ویژه که رفقای ناشنوای خود الهام نیز او را از کاشت حلزون برای شادمهر منع میکنند، هر چند که قاضی حکم را به نفع الهام در برابر سعید داده تا کاشت حلزون را انجام دهد، اما برای تمام ناشنواهایی که با الهام مرتبط هستند یک قاضی شنوا نمیتواند حکم دهد، چون مصائب و مشکلات این طیف برای قاضی شنوا ملموس نیست!
آسمان سرپناه
فیلم سینمایی «منطقه پرواز ممنوع» پرمخاطبترین فیلم جشنواره کودک و نوجوان اصفهان بود و جایزه بهترین بازیگر این جشنواره را هم از آن خود کرده است. این فیلم روز ششم جشنواره در سانس صبح برای دانشآموزان ساروی اکران شد.
فیلم روایتگر داستان سه نوجوان است که در حین آماده شدن برای مسابقه ساخت پهپاد، با پیدا شدن یک یوزپلنگ در حوالی محل زندگیشان، وارد مسائل و درگیریهای مختلف و مهیجی میشوند. با این حال موضوعاتی همچون مدافعان حرم، فعالیتهای علمی دانشآموزان، دستاوردهای علمی، فناوری و نظامی کشور و سایر موضوعات راهبردی نیز در بستر یک داستان جذاب و پرکشش برای مخاطبان به تصویر کشیده میشود.
از طرف دیگر این فیلم رفتارهای نوجوانانه را به خوبی شناخته و به تصویر کشیده است. غرور خاص نوجوانی، قهر کردنها، ناراحتیها و چالش با والدین بر سر مسائل مختلف نمونههایی از این رفتارهاست. وجود این موارد باعث میشود تصویر واقعیتری از جامعه نوجوانان روی پرده سینما نقش ببندد و مخاطب نوجوان احساس قرابت بیشتری با شخصیتهای فیلم داشته باشد.
سینمای قهرمانمحور یکی از موضوعاتی است که آن را در سینمای ایران کم داریم. خصوصاً در شرایط فعلی کشور که به شدت به آن نیازمندیم. فیلم «منطقه پرواز ممنوع» را از این جهت نیز میتوان تحسین کرد و آن را امیدبخش نمایش فیلمهای بیشتری در این ژانر به حساب آورد.
«منطقه پرواز ممنوع» به کارگردانی امیر داسارگر و تهیهکنندگی حامد بامروتنژاد عنوان فیلمی است که از شامگاه چهارشنبه پانزدهم آبانماه اکرانش در سینماهای کشور آغاز شده است. با تبلیغات در فضای مجازی و حمایتهای صورت گرفته از این فیلم و اکران مدارس، تا کنون حدود 6 میلیارد تومان از فروش فیلم عاید سازندگان آن شده است.
سفر به رویاهای ناشناخته
«قطار آن شب» 15 بهمن در سانس نخست و بخش «سیمرغ و پروانهها» برای دانش آموزان ساروی اکران شد و با استقبال خوب آنها مواجه شد. «قطار آن شب» روایتگر زندگی معلم نویسندهای است که سر کلاس، قصه دختری که مادر ندارد را برای شاگردانش تعریف میکند و همه آنها با هم روند قصه را با تخیل خود پیش میبرند. در این فیلم بازیگرانی مثل افشین هاشمی، سیامک صفری، مریم بوبانی، بهناز نادری، بهرام شاکری و بازیگر خردسال، آیلین رشیدیان ایفای نقش میکنند.
بنیان محکم قصه فیلم «قطار آن شب» بیانگر این است که متن قوی پشت سر آن بوده و نویسنده اثر نیز با سبکهای جاری سیال ذهن آشنایی دارد. در این فیلم مخاطب خود را در فرآیند سرنوشتسازی مؤثر میداند و شیره و جوهر نویسنده شدن نیز ناخودآگاه به جان او ریخته میشود.
پروسه پیش تولید «قطار آن شب» از فروردین 97 به غلتک افتاد و در روزهای نخست خرداد ماه فیلمبرداری در لوکیشنهای زیبای منطقه پلسفید آغاز شد. بخش مهمی از رخدادهای فیلم در قطار و ایستگاههای سوادکوه و شیرگاه ثبت شد. در بخشهایی از این فیلم روایت به صورت پویانمایی ارائه شده، همچنین بخش آتش زدن مزرعه و فرار حیوانات از مرزعه نیز با استفاده از جلوههای بصری جلوه خاصی پیدا کرده است. این فیلم طی 66 روز در مازندران ساخته شد و برای آن بالای یک میلیارد هزینه شده است.
متن فیلمنامه بر اساس قصهای از احمد اکبرپور نوشته شده است. کتاب «قطار آن شب» سال 1378 از سوی نشر چشمه به بازار آمد و به زبانهای مختلفی مثل انگلیسی، کرهای و چینی ترجمه شد و مورد توجه قرار گرفت. اما در ایران طی 20 سال 3هزار نسخه آن هم فروش نرفت! نگاهی به فروش بالای فیلمهای سینمای ما نشان میدهد که ملاک قرار دادن میزان فروش امر درستی برای قضاوت خوب بودن یا بد بودن یک فیلم نیست. داستان احمد اکبرپور 18 صفحه است و نویسنده «قطار آن شب» آن را به یک فیلمنامه حدوداً 70 صفحهای تبدیل کرده است.
به باور حمیدرضا قطبی برچسب زدن به چنین فیلمهایی به عنوان «فیلم کودک» درست نیست و باید به این گونه از فیلمها فیلم خانواده گفته شود. چرا که باید خانوادهها این فیلمها را دوست داشته باشند تا به تماشای آنها بنشینند. وقتی برچسب کودک به فیلمها میزنند بسیاری گمان میکنند این آثار تنها متعلق به کودکان هستند، در حالی که اینطور نیست.
سازنده «قطار آن شب» اعتقاد دارد فیلمهای کودکمحور در هالیوود، مخاطبان زیادی به خود جذب میکنند، عرضه بینالمللی بسیار خوبی هم نصیب آنها میشود و کودکان نقش محوری در آنها دارند. بنابراین بهتر است این آثار در قالب خانواده دیده شوند. البته با توجه به اینکه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در برههای به تولید آثاری در حوزه کودکان و نوجوانان میپرداخت از همان زمان اینگونه آثار «سینمای کودک» نام گرفت.