تبارشناسی زبان مازندرانی؛ قومیت در عصر مدرن
حسین نجفی - کارشناس ارشد جامعهشناسی سیاسی: بهلطف حضور خانوادههای سنتی و فرهنگ سنتی برخی روستاها و محیطهای روستایی در بافت شهرها، رسانه محلی و صدا و سیمای استان، پژوهشگران و علاقهمندان ادبیات محلی و مازندرانی و فضاهای مجازی و رسانههای مردمی در عرصه جامعه مدنی زبان مازندرانی از فراموشی و نابودی در امان مانده است. اما مدگرایی معنوی و فرمتهای اجتماعی شبه مدرن، زمینه تغییرات جدی فرهنگ محلی را فراهم کرده که انتخاب نامهای فرزندان و تهاجمهای متعدد به فرهنگ سنتی یکی از مصادیق فرایندهای اضمحلال فرهنگ و زبان سنتی است.
زبان یک قوم و یک ملت، کلید تمدن و در واقع دروازه ورود به جهانبینی آن ملت و قوم است. زبان جلوهای از تحول تاریخی یک تمدن، نقاط عطف و بزنگاههای تکاملی و ارتجاعی و البته روندهای پسروانه و پیشروانه را در خود مستتر دارد. همانطور که ظاهر یک جامعه دستخوش تحولات ناشی از مدگرایی است و اطوار و پوشش یک فرد یا گروه یا جامعه متاثر از کانون تبلیغی و تجاری است، زبان و فرهنگ نیز از آن تاثیر فراوان میگیرد، اما نابودی و اضمحلال فرهنگ محلی و قومی در عصر مدرن و جهانی شدن، به موازات نابودی فرهنگ ملی یک ملت و تمدن در عصر مدرن است.
یکسانسازی فرهنگی در عصر جهانی شدن، تهدید جدی همه فرهنگهای ملی و محلی است. تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی، جلوه رادیکالیستی یکسانسازی فرهنگی است. ایجاد نمادهای یکسان با معانی همتراز برای فرهنگهای متنوع، نمونه ساده این مبحث است. مثلا نماد شکلی و تصویری تشکر و سپاس در جامعه اروپایی، در کشور دیگر معنای فحاشی و ناسزا داشته یا مفهوم شکلی سیب در ادبیات و فرهنگ ایرانی، معنای پاکی داشته که بهواسطه گستردگی آرم تجاری شرکت اپل و گسترش معنایی این شکل نمادین، ماهیت معنایی نماد سیب به معنای گناه اولیه انسان در نظر عموم شکل میگیرد.
نکته مهم اما در برابر این سلطه تمدنی و قدرت تبلیغی و تجاری دنیای غرب، ایجاد کانون مقاومت در برابر سلطه است. هرجا سلطه باشد، مقاومت هم هست. البته این مقاومت، شکل و ظرفیت گوناگونی به خود میگیرد. مقاومت فرهنگی، مقاومت نظامی، مقاومت سیاسی و انواع مقاومتها.
«آنتونیو گرامشی» جامعهشناس چپ اروپا در پژوهشهای مفصل خود اشاره دقیقی دارد که هر فرهنگ و جامعهای در دل خود هژمونی و ضد هژمونی را دارد و این جامعه و عناصر فعال اجتماع هستند که با توان خود قابلیت فعلیت بخشیدن به این کانونهای بالقوه را دارند. فهم و آگاهی به تبار تاریخی و تاریخچه قومیت و زبان و احیای فرهنگ محلی و آگاهیرسانی در رابطه با آنچه هستیم و آنچه بودیم، مقاومت فرهنگی و محلی ما در برابر تهاجم فرهنگی است. به عبارت دیگر آنچه زیربنای فرهنگ ملی محسوب میشود، فرهنگ و زبان محلی و اقوام درونی یک تمدن و ملت است. زبان و فرهنگ محلی، مرزهای زبان ملی و فرهنگ تمدنی است و حافظان و مبلغان زبان محلی، پاسدار و پاسبان و حافظان زبان ملی هستند.
در واقع هویت ایرانی-اسلامی ما وقتی پایدار و محکمتر میشود که یک ایرانی مسلمان به فرهنگ محلی و شاخصهای آن پایبند باشد. همچنین فرهنگ محلی به لحاظ کارکردی نیز در برهههایی از تاریخ حمایت و پشتیبانی گستردهای از تحولات ملی داشت؛ مانند بسیاری از این اشعار و مداحیهای محلی که در وصف شهدا و جنگ سروده شد و دیدیم که فرهنگ محلی در زمان جنگ چه تاثیر ارزندهای در ایجاد شور و تداوم جهاد و تقویت فرهنگ شهادت داشت.
آنچه تا کنون گفته شد اهمیت توجه به زبان و فرهنگ محلی و بومی و قومیتی است و اینک به تبارشناسی زبان مازندرانی میپردازیم. اگرچه زبان فارسی و فرهنگ ایرانی عامل مهم و اساسی در همگرایی ایران است، اما زبانهای محلی و فرهنگ خرد و هویت اقوام در واقع ریشههای درخت کهن ادب و تمدن فارسی هستند که صدالبته بازخوانی دوباره و احیای آن تاثیرات جدی در «فهم تمدنی» و «ژرفابخشی» به زبان و ادبیات و فرهنگ ایران دارند.
گسترش دامنه زبانی و تعمیق و ریشهیابی و نقب زدن به فرهنگ اقوام ایرانی، گسترش و تعمیق دامنه جهانبینی و هستیشناسی جامعه امروز را بهدنبال خواهد داشت. چه بسا «فرهنگ مدارا و همزیستی مسالمت آمیز» در این واکاوی زبانی-فرهنگی حلولی تاریخی و تجلی جامعهشناختی در پی داشته باشد.
به هرحال آثاری که به زبان تبری از دل تاریخ برای ما به یادگار مانده آنچنان گسترده نیست. آثاری نظیر مقامات حریری به زبان تبری برگردانده شده با موضوعات فلسفی، التفسیر زیدیه تبرستان، مرزباننامه که از زبان تبری به فارسی و عربی برگردانده شد و البته چندی دیگر. اینکه در حوزه زبان تبری آثار ادبی، اشعار، فلسفه، مذهبی و مطالبی در سایر حوزهها وجود دارد، بیشک نشان از قدرت زبانی، دامنه و ژرفای هستیشناسانه و جهانبینی قومیت است.
زبان تبری بازماندهای از زبان پهلوی (ساسانی-اشکانی) است که گویش شمالی را در خود جای داده و زبانهای گیلکی و حسب پژوهشهای اهل زبانشناسی نیز زبان آذری از این خانوادهاند. چنانکه اهل تحقیق گفتهاند شباهتهای زیادی بین زبان تبری و پارسی باستان مانند آهنگ بیان جملات و ساختاربندی، واژههای مشابه بسیار و روش ساخت صفات و اسم وجود دارد.
با مطالعه حداقلی میتوان فهمید که در کتیبه بیستون جملات بدین شکل آغاز میشود: «داریوش شاه میگوید...» و همین روش بیان و ساختار در اشعار مازندرانی و تخصیصا امیری به وفور وجود دارد. امیری از کهنترین مایههای موسیقی مازندرانی است که با «امیر گِتِه...» آغاز میشود.
به نظر میرسد این شیوه بیان مختص دوران باستان بوده که در اشعار امیری به جا مانده است. در باب واژههای مشابه نیز موارد زیادی قابل اشارهاند. «اِشناسِنی» که به معنای «میشناسی» در زبان تبری است و «خِشناساهی» در پارسی باستان به معنای «خواهی شناخت». «اِشناسیه» در تبری و «خِشناساتیه» در پارسی باستان به معنای «میشناخت». «اوگر» که در تبری به معنای انس و الفت است و «آگری» در پارسی باستان به همین معناست. «بَدینه» در تبری و «آوینه» در پارسی باستان به معنای دیدن؛ «بَرِسیمه» در تبری و «اَرسِم» در پارسی باستان به معنای «رسیدم»؛ «بِنِه» در تبری و «بوم» در پارسی باستان به معنای «زمین»، «پِتی» در تبری و «پِتیه» در پارسی باستان به معنای «تپاندن»؛ «گِته» در تبری و «گوبتیه» در پارسی باستان به معنای «میگفت» و «وا» در تبری و واته در پارسی باستان به معنای «باد» نمونههایی از این دست هستند.
اگرچه این مرقومه چنانکه بایسته و شایسته عنوان مقاله است از کیفیت فنی و کارشناسی محققانه برخوردار نیست، اما با چنین شباهتهایی میتوان نتیجه گرفت که زبان تبری بازماندهای از عصر باستان و شاخههای زبان پارسی باستان است. گوهری که میبایست، قدر آن را بیش از اینها دانست و احیا کرد.