ایران، کرونا، خودخواهی و خُلق تاریخیِ ما
میلاد پوررمضان - واقعیت ماجرا این است که ایرانیان از دیرباز تاکنون هیچ تغییر قابل ملاحظهای در رفتار و کردارشان انجام نگرفته و تقریباً ما همان مردم پس از دوران ساسانیان هستیم.
حالا ماجرای کرونا و احتکار ماسک و ژل ضدعفونی کننده بهانهای شده تا در این خصوص کمی بنویسیم و مردم را دعوت به مطالعه در خصوص خلق و خوی تاریخیمان کنیم.
تصویر رزمندگان ماسک به صورت در زمان جنگ این روزها زیاد منتشر میشود و آن را نمونهای بارز از انسانیت مردان قدیم و از خود گذشتگیشان مینامند که به حق هم چنین است. اما چطور مردانی که در جامعه پیش از انقلاب که هنوز علوم انسانی آن اسلامی نشده بود چنین تربیت شدند؟ در جامعهای که دین غریبه نبود، اما برای اسلامی کردن علوم انسانی و سیاست توسط حاکمیت اصراری وجود نداشت!
در دهههای 40 و 50، ایران در حال رشد به سمت رسیدن به توسعه اجتماعی بود و این امید که ایرانیان خلق و خوی ناپسند تاریخیِ خود را کنار بگذارند، در میان روشنفکران پدیدار شده بود.
از همین رو «محمدعلی جمالزاده» در ابتدای یکی از کتابهای خود چنین مینویسد: «ای ایرانیانی که با سرمایه فضل و دانش خود در دانشگاههای دنیا مشغول تدریس میباشید، به مملکت خود بازگردید. زمان دگرگون شده، انقلاب اجتماعی عظیمی در این مملکت آغاز شده که چشم دنیا به آن خیره شده است، شماهم برگردید به این مملکت به آب و خاک و به اجتماع خود خدمت کنید.»
بیتعارف باید بگویم که توسعه اجتماعی، فرهنگسازی و رفتارهای مبتنی بر حقوق شهروندی زمانی در یک جامعه بسط پیدا میکند که طبقه حاکم و دولتها این تغییر را از بالاترین سطح ممکن ایجاد کنند، نگارنده به جد معتقد است که فرهنگ نه از پایین به بالا، بلکه از بالا به پایین ساخته میشود و آنگاه که در نوک قله آبی بجوشد همان آب به پایین سرازیر خواهد شد.
برای این کار، حاکمیت سیاسی چارهای ندارد جز آن که بخشی از حقوقی را که برای خود محفوظ نگاه داشته نادیده بگیرد و در راه صیانت از حقوق شهروندی و توسعه اجتماعی، ایدئولوژی سیاسی و اجتماعی خود را کنار بگذارد. پس از آن است که جامعه از دو گروه خودی و ناخودی خلاصی پیدا میکند و کل جامعه به سوی ملیگرایی و توسعه همگانی گسیل خواهد شد.
اما در غیر آن صورت روحیه تمامیتخواهی و انحصارطلبی در حاکمیت سیاسی به وجود خواهد آمد که خودیهای طبقه حاکم سایرین را ناخودی و ابزار دست دشمن میخوانند و آنجا توتالیتاریسم ظهور میکند. بلای جان ما همین است.
در جوامع توتالیتر همه احساس میکنند که سرشان کلاه رفته و برای جبران آن تلاش میکنند تا سر یکدیگر کلاه بگذارند، اینگونه است که در شرایط بحران، تجارت اولین چیزی است که به ذهن مردم نزدیک میشود.
زمان نیاز مردم به تاکسی، کرایهها افزایش پیدا میکند و هنگام بارندگی راننده تاکسیها فقط دربست میروند. در هنگامۀ نیاز ضروری به ماسک این کالای ارزان به شدت گران میشود. وقتی تعداد مسافر بالا میرود تعرفه اجاره سوییتها به شدت افزایش مییابد، یعنی هرچه بحرانیتر، تجارت هم با ارزشتر. چرایی آن را در صفحات تاریخ جستوجو کنید.
از ضعف دولت و سیاستهای نادرست طبقه حاکم در زمان فعلی که بگذریم نمونههای بسیاری را از گذشته دور تاکنون خواهیم دید. حتی نمونههایی یافت میکنیم که در آن طبقه حاکم نیز در شرایط بحران به فکر تجارت بوده. در زمان جنگ جهانی اول و دوران قحطی در ایران، پادشاه مملکت، احمد شاه مذبذب و فاسد اقدام به احتکار آذوقه کرد و در شرایط بحران اعلام کرد آن را به قیمت بالا میفروشد. یعنی بالاترین سطح در یک جامعه اقدام به رفتاری ضد انسانی میکند و چنین نمونههایی در تاریخ سبب شد تا اقتدارگرایی ایرانی از یک معضل اجتماعی به یک ژنِ ایرانی تبدیل شود.
با مطالعه سفرنامههای مختلف مانند سفرنامه شاردن و سفرنامه ابراهیم بیگ و همچنین کتب مربوط به خلق و خوی ایرانیان درمییابیم که در طول تاریخ گرچه فتوحات بسیار داشتیم، اما به لحاظ فرهنگی و توسعه اجتماعی عقب مانده بودیم و همچنان در همان دوران اسیریم. کلاهبرداری و تجارت در زمانی که صلاح ملک و ملت در قناعت بوده همواره گزینه مطلوب ما و دولت بوده است.
«محمدعلی جمالزاده» میگفت یک آمریکایی که در ایران زندگی میکرد گفته است: «شما ایرانیان وقتی میخواهید کاری را انجام بدهید و پای دولت در میان است، مثلا میخواهید پلی بسازید، معمار و مهندس و مقاطعهکار و ادارات رسمی و غیر رسمی به دست و پا میافتند و روی هم رفته نصف اعتباری را که برای این کار در نظر گرفته شده به جیب میزنند. در حالی که در آمریکا به 10 درصد و نهایتا 20 درصد قانعاند.»
یا برای مثال در سفر نامه ابراهیم بیگ، نویسنده تمام متعلقات اجتماعی را نقد میکند و به شدت بدان معترض است. همچنین در سفرنامه شاردن نیز نویسنده از همزیستی بلندمدت خود با ایرانیان گفته و خلق و خوی ایرانیان را به شدت نقد میکند. برای مثال در جایی میگوید: «یاران ، به ایرانیان دل مبندید که وفا ندارند و آدم را به دام میاندازند و هر قدر به عمارت ایشان بکوشی به خرابی تو میکوشند. دروغ ناخوشی ملی و عیب فطری ایشان است و قسم شاهد بزرگ این معنی.»
حالت ایستاانگاری و سکون و تغییرناپذیری ایرانیان از جنبههای منفی اخلاق و رفتار و آداب ایرانیان بوده است که در آثار مأموران انگلیسی مشاهده میشود. اشاره شده است ایرانیان در گذﺷﺘﮥ خود باقی مانده و برای بهبود و تغییر زندگی از خود تلاشی نشان ندادهاند. بیشتر مأموران انگلیسی، خواه به سبب وظیفه محولشده به آنها و خواه از روی کنجکاوی، در آثار خود به آداب و رسوم و اخلاقیات و فرهنگ ایرانیان توجه کرده¬اند. در نوشتههای برخی از آنها، روح و فکر مردم ایران در حال رکود و انجماد معرفی شده است. کرزن با برشمردن حالت رکود و انجماد در میان ایرانیان، به وجود آفتِ بیحسی و نبود جوانمردی در میان آنان تأکید کرده است. (دوران ناصری)
ممکن است بعضیها فکر کنند که اگر ما ایرانیان واقعا بدین درجه از فساد و سواخلاق دچاریم، پس چرا خودمان درک نمیکنیم و متوجه نیستیم؟ جواب این پرسش این است که سوءاخلاق حکم پیاز و سیر را دارد که خوردن آن لذت بخش است، اما بعد بوی بد و ناهنجار آن تمام محیط را برمیدارد و موجب آزار سایرین میشود. تنها کسانی از این بوی بد در امان هستند که خودشان میل کردهاند.
بهتر میدانم در ادامه نیز به موارد بشتری اشاره کنم و امیدوارم خواننده از سیر در صفحات تاریخ خشمگین نشود.
«ابوطیّب متنبی» شاعر مشهور عرب شعری دارد که در آن انتقادات تندی به ایرانیان روانه میکند:
لا ادب عندهم و لا حسب / ولا عهود لهمولا ذهم
بکل عرض و طئتها امم / ترعی بعبد کانها غنم
یستخشن الخز حین یلسمه / وکان یبری بظفره القلم
ترجمه آن تقریبا بدین شرح است: نه ادب دارند و نه حسب و نه عهد و پیمان سرشان میشود و نه از بدیها بیمی دارند. به هر خاکی پا نهادم طوایفی از آنها را دیدم که مانند گله گوسفند در زیر فرماندهی بندهای به سر میبرند، بندهای که میتوانست با ناخن قلم بتراشد، اما همین که دستش پوست خز میخورد میگفت خشن است.
عجبا که حتی غازی غرای خان تاتار از دودمان چنگیز که در رمان جنگ صفویان با عثمانیها به عثمانی یاری رساند و دستگیر شد و به حبس افتاد از زندان در وصف مملکت و ملت ایرانی چنین گفت:
تا بوده غم و شادی و حرمان بوده / زینگونه گذشته تا که دوران بوده
ما تجربه کردیم که در ملک شما / راحت همه در قلعه و زندان بوده
«روشنی بیک» از صاحب منصبان گذشته ترکیه نیز حدود صد سال پیش در یک سخنرانی گفته است: «دخانیات و تریاک و سایر زهرهای خوابآور مردم این مملکت را به حال یک گله استخوان متحرک درآورده است.»
همین روشنی بیک در سخنرانی در کانون ترک همان زمان گفته «یک آمریکایی که برای اصلاح مالیه به ایران آورده بودند پس از بازگشت به مملکت خودش در مورد ایران گفته مملکتی که 10 میلیون دزد دارد چگونه میتواند اصلاح شود؟» توجه کنید که آن زمان جمعیت ایران نیز همین حدود بود.
«جیمس موریه» نیز در سفرنامه خود مربوط به ایران گفته، «در تمام دنیا مردمی به لافزنی ایرانیان وجود ندارد، هر آن ممکن است به شما از پشت ضربه بزنند، بسیار دروغ میگویند و بسیار خودپسندند.» این سفرنامه متعلق به زمان فتحعلی شاه قاجار است.
مثالهای بسیار در این باب میتوانم بزنم که حاصل مطالعه سفرنامههای بسیار است. با مطالعه آنها بدون تردید ضربه بزرگی به باور شما وارد میآید، روحیه ستایشگری ما از تاریخمان و اسطورهسازی و شخصیتپرستی همیشه مانع آن شده که نواقص تاریخیِ مردمان ایران را ببینیم.
سفرنامههای متعددی از شاردن فرانسوی، مویه انگلیسی، کورنی هلندی، ابراهیم ترک و بسیاری دیگر وجود دارند که در 95 درصد آنها
مردم ایران با جمعی صفات ناپسند خطاب میشوند و رفتار و کردارشان عذابآور است.
البته اینها به معنای نبود صفات پسندیده در ایرانیان نیست و شکوه و عظمت هنری و تارخی ایران کتمان ناشدنیست. اما آنچه که امروز محتاج آنیم شناخت عیوب تاریخیِ و تلاش برای رفع آن است.
مشکل ایران در اعصار مختلف این بوده که خصلتهای فوق هم در سطح جامعه و هم در سطح حاکمیت و روشنفکران و سایر اقشار رواج داشت. این خصلتها و گستردگی و نهادینه شدن آنها نتیجه دهها و قرنها استبداد و بدرفتاری از بالاترین سطح سیاسی بوده که نهاد انسانها را در حد ژنتیک به خشونت و بدخویی سوق داده است.
ایرانیان بدون تردید در بعضی عرصهها مانند هنر، معماری، ادبیات و کشاورزی در سطح جهانی به شهرت رسیدند، اما در عرصه سیاست، مدیریت، روابط اجتماعی و بنا کردن یک نظام کارآمد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بسیار ناموفق بودهاند.
توجه داشته باشیم که در مسائلی که ایرانیان به موفق رسیدند تقریبا عملکرد فردی بوده و در کاری جمعی و ایجاد سیستم تماما ناموفق بودهاند و هستیم.
برای عبور از موارد ناپسند گفته شده در این نوشتار به مهمترین حلقه گمشده این روزهای جامعه ایرانی نیازمندیم، آموزش همان حلقه گمشده است، یا بهتر بگوییم آموزش درست.
گرچه این مهم امری نسبی بین شهروندان و حاکمیت سیاسی است و بدون همکاری این دو نهاد مهم موفقیتی حاصل نمیشود، اما علاقه یک فرد به عنوان عضوی در جامعه برای آموختن میتواند به همه گیر شدن یادگیری بینجامد.
به عقیده من رسیدن به یک الگوی مناسب اجتماعی نیازمند پرهیز از نگاه متعصبانه به تاریخ، پذیرفتن عیوب و احترام به تفاوتهاست. و صدالبته که همه اینها نیازمند دوستی ما با کتاب است. به قول ولتر: «کتاب بر دنیای تمدن فرمانروایی میکند.»
منبع: تیتر امروز