عیدی دولت به روزنامهنگاران و رسانههای مکتوب
واژه روز - مهتاب مظفری سوادکوهی: برچیده شدن بساط روزنامهها و رسانههای مکتوب در نخستین روزهای سال جدید، آن هم به بهانه جلوگیری از شیوع بیشتر ویروس کرونا و نقش کاغذ در سرایت این بیماری پیش درآمدی است برای خواندن سمفونی خداحافظی از نشریات و روزنامههایی که به جای سردرگمی ذهن، دلگرمی خوانش و انگیزه سرایش را برای مخاطبان و مؤلفان به ارمغان آوردهاند.
بعد از قیل و قال اقتصادی سال گذشته که در قالب کمبود کاغذ و ورشکستگی صنعت نشر برای کتاب و رسانههای مکتوب کشور رقم خورد، این بار چشممان به جمال تعطیلی روزنامهها، نشریات و کلیه رسانههای مکتوب تا اطلاع ثانوی روشن شد!
در روزگاری که مردم عزیز ما، کتابخوانی را برای همیشه به گوشه دنج خاطرات سپردهاند و کره چشمانشان فقط به دور منظومههای اندروید با ورژنهای پیشرفته میچرخد، دیگر حوصلهای برای گمانهزنی و چانهزنیهای بیشتر با دولتیها و مدیران فرهنگی باقی نمیماند.
اصلاً این همه رسانه و اطلاعرسانی برای چه؟! این همه توصیه و پند و اندرز و آگاهیبخشی چه فایدهای دارد وقتی قرار نیست، عادتی به تغییر بیانجامد، شاگردی معلم بپذیرد و شاهدی به تاریخ فرهنگی ما گواهی و نوید دهد؟!
از یک طرف میگویند رسانههای مکتوب را تعطیل کنید تا خبرنگاران را از موهبت بیمه بیکاری بهرهمند کنیم. از سوی دیگر میگویند فعالان رسانه مشکل بیمهایشان را با مدیران رسانهای خود حل کنند!
خانه مطبوعات و وزارت فرهنگ و ارشاد هم در این زمینه هیچ مسئولیتی ندارند! حالا بگردید ببینید، چند خبرنگار در مازندران بیمه رسانه متبوع خود هستند؟!
چند مدیر مسئول رسانهای، خبرنگاران خود را زیر پوشش بیمهای و حقوق و دستمزد قانون کار قرار دادهاند؟!
کدام خبرنگار حتی حقالتحریر خود را به صورت تمام و کمال دریافت میکند؟!
دسته عظیمی از خبرنگاران استان در سالهای خوششانسی مطبوعات، زیر پوشش بیمه صندوق اعتباری هنرمندان قرار گرفتند که بارها مورد غربالگری و ریزش قرار گرفت.
پای بیمه رسانهای که به میان آمد، جز رسانههای سراسری و کثیرالانتشار که آن هم از حمایت سازمانها یا نهادهای دولتی و غیردولتی برخوردار بودند و تنها عده محدودی از نور چشمیها و مقربین خود را بیمه کردند، اتفاق قابل عرضی در میان رسانههای محلی مازندران نیفتاد.
اینکه رسانههای مازندران در سالهای اخیر چگونه به حیات خود ادامه دادهاند و برای تأمین هزینههای خود، به چه ترفندهایی در زمینه مسئولیابی متوصل شدند، بماند برای روزهایی که با رشد قارچگونه رسانهها از شرق و غرب و مرکز استان مماتشان را رقم زدند.
صدور مجوزهای بیدلیل، برای عرصهای که از میز روابط عمومی ادارهها و اگر قسمت یاری کند از پیشخوان دکههای روزنامه فروشی تجاوز نمیکند، چه کمکی به جامعه فرهنگی ما کرده است؟
روزگاری پدران ما روزنامه میخریدند و خبر میخواندند و سپس مادران ما با آنها شیشه و سبزی پاک میکردند. اما امروز سراغ روزنامهها را حتی از اتاق برگشتیهای مراکز توزیع رونامه نیز نمیتوان گرفت! چون اصلاً وارد این چرخه نمیشوند.
گفتند تولید محتوا کنید تا روزنامه یا نشریهتان را بخرند! تولید محتوا کردیم، تولید ماجرا کردیم و هی تولید کردیم و تولید کردیم. اما کسی دلش را که هیچ، نگاهش را هم به کاغذ و قلم و دوات نسپرد.
مجاز سوار بر اسب مراد است و یکهتازی میکند و غبارش به چشم همسفرانی میرود که از قافله تکنولوژیهای مخرب جا ماندهاند. روزنامهنگارانی که از اسب افتادهاند، اما از اصل نه...