ریشه در خاک، شاخه بر باد
واژه روز - علیرضا سعیدی کیاسری: در کنار انواع و اقسام دغدغه هایی که موسیقی نواحی ایران سالیان متمادی است بسیار صبورانه و استوار با آن دست و پنجه نرم میکند، چالش فقدان جانسوز و بی بدیل پیشگامان و موی سپیدان این عرصهی سترگ است.
موسیقی محلی مازندران نیز در همین چند سال گذشته، استادان منحصر به فرد و نامداری را از دست داد که هر کدام در حیطهی تخصصی خودشان ستارهای پر فروغ محسوب میشدند.
چهرههای ماندگار و جاودانی چون: استاد «احمد محسنپور» نوازندهی چیرهدست کمانچه، آهنگساز و پژوهندهی خستگیناپذیر و بنیانگذار فرهنگخانهی مازندران که در ۳۰ دی ماه ۱۳۹۴ درگذشت، هم چنین استاد «حسین طیبی» نوازندهی صاحب سبک لَلـِهوا و خوانندهی نغمههای اصیل تبری که در ۶ اسفند ۱۳۹۵ چهره در نقاب خاک کشید و به تازگی نیز استاد «ابوالحسن خوشرو» خوانندهی شورانگیز ترانههای از یاد رفتهی سرزمین مادری و حماسهخوان برجستهی این کهن دیار شمال ایران در ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ چشم از جهان فرو بست.
البته طی همین سالهای اخیر،علاوه بر این سه هنرمند شهیر، نوازندگان و خوانندگان مردمی و پیشکسوتی را هم از دست دادیم که هر یک در جایگاه خود افراد شایستهای بودند. کسانی چون: «آقاجان فیوجزاده» و «ارزمون شکارچیان» که قدر مسلم هیچکس نمیتواند جایگزین آنها شود.
خاطرم میآید چندی پیش یک آهنگساز و پژوهشگر موسیقی تعبیر بسیار زیبایی برای هنرمندان پیشکسوت موسیقی نواحی استفاده کرد به این مضمون که اگر یک ظرف سفالی عتیقه معرّف فرهنگ و تمدن ایران محسوب میشود، پس قدر و ارزش مویسپیدان موسیقی نواحی کشور که اکنون جلوی چشممان هستند باید بسیار فراتر و با اندکی اغماض همسنگ آن ظروف سفالی باشد.
با نگاهی به جامعهی اقوام ایرانی از منظر فرهنگی، در مییابیم دل سپردن به هنر و آموختن حرفهی موروثی پدر از دیرباز؛ همانتد یک چشمهی زاینده و زلال و جاری در میان قومیتهای ایران بزرگ از جمله همین بوم و بر خودمان کهن دیار تبرستان متداول بوده که اکنون در دوران ما این چشمه نه زاینده و زلال است و نه جاری. البته نباید از نظر دور داشت که به دلیل شرایط سخت و طاقت فرسای اقتصادی خانواده، هیچکدام از فرزندان تمایلی نداشتند دنباله روی حرفه و هنر پدر شوند.
واقعیت این است اگر در عصر کنونی به این درک عظیم و باور عمیق برسیم که موسیقی مقامی آفریدهی هیچ فرد معیّن و یا زاییدهی ذهن یک شخص خاص نیست، بلکه در گذر روزگار و طی سالهای بسیار به وسیلهی دلشدگان گمنام آواها و نواهای محلّی اقوام ایرانی، سینه به سینه جلایافته و به نسل امروز رسیده است، به ارج و ارزش آن پی میبریم و آگاه میشویم که در هر برههای از دوران تاریخ، معمولاً موسیقی بر اساس نیازهای زندگی، موقعیت جغرافیایی، رفتارهای اجتماعی و وقایع تاریخی شکل و فرم تقریبا تازهای به خود میگیرد و بیانگر وضعیت اجتماعی آن دوره از تاریخ میشود. برای همین است که موسیقی بومی ما را با نسخههای گوناگون و بسیاری از زندگی، آیین، امید، قصه و تاریخ مواجه میکند.
به نظر میرسد با توجه به خالی شدن عرصهی موسیقی نواحی ایران از وجود گرانسنگ هنرمندان شاخص و بنام که هر کدام از ستونهای استوار این بنای پایدار بودند، ضرورت دارد در قوانین ساختاری دولت بازنگری شود و موسیقی نواحی ایران به عنوان بخشی از میراث ماندگار کشور از تحت مدیریت اداره کل موسیقی وزارت ارشاد خارج شده و زیر نظر وزارت میراث فرهنگی قرارگیرد، تا شاید برای، خنیاگران، منظومهخوانان و راویان مقامها شناسنامهی هنری صادر شود و متولیان امر شرایط مطلوب و اوضاع مساعدی را برای ضبط و ثبت دانستههای این گنجینههای بزرگ فراهم کنند.
البته در این میان دلسوختگان موسیقی نواحی باید خودشان به عنوان پرچمدار این عرصه در ضبط و ثبت مقامها با جدّیت همت کنند تا این میراث ماندگار از خطر بزرگ و آسیب ویرانگر تحریف،بدعت و فراموشی حفظ بماند. چرا که تمام سرمایهی فرهنگ و تاریخ و هنر نسل آیندهی کشور، امروز در ید ارادهی این افراد هنرمند و خردمند است.
قشر جوان جامعهی امروزمان هم به عنوان نسل آیندهی کشور با تلاش و کوشش بیوقفهی مویسپیدان و همت همهجانبهی سوتهدلان عرصهی موسیقی نواحی کمکم به این درک و شناخت خواهند رسید که این گوهر گرانقدر نه تنها پدیدهای شنیدنی، بلکه نگارخانهای دیدنی است برای دمیدن روح نشاط و امید در کالبد زندگی.