کسی قله را دفن نمیکند
واژه روز - عادل جهانآرای: درگذشت استاد ابوالحسن خوشرو، که خاطرات فراوانی از خود و صدایش دارم، در این وانفسای مرگ و میر همگانی، زخم دیگری است بر پیکر موسیقی مازندران. خوشرو شاید بیشتر برای نسل پا به سن گذاشته امروز مازندران نقش همزبانی و همدمی را ایفا میکرد، زیرا او در زمانهای شروع به خواندن کرد که بخشی از خاطرات نسل پا به سن گذاشته امروز، نزدیک بود در لگدکوب حماقت دفن شود. اما ساخت و بافت نغمههایی که او میخواند و مینواخت به گونهای بود که برای همه نسلهای مازنیزبان تازگی و طراوت داشت.
خوشرو اگر چه زبان مازندران بود، اما زبان بخشی از جامعه تبرستان محسوب میشد که در کوران مدنیت در حال فراموشی بودند یا به اقتضای زمان، شولا و قبای آبا و اجدادی خود را فروگذاشتند و ردایی ناخواسته بر تن کردند. خوشرو صدای جامعه روستایی مازندران و نیز صدای شهری امروز این آب و خاک بود.
در زمانهای که بر پیکر موسیقی ایران زمین به طور عام و موسیقی مازندران به صورت خاص، شلاق نفرت فرود میآمد و آن را متعصبانه و احمقانه، لهو و لعب میخواندند، مازندرانیها خوششانس بودند که جانهایی عاشق چون زندهیادان «احمد محسنپور»، «ابوالحسن خوشرو» «حسین طیبی» و بزرگانی همانند «محمدرضا اسحاقی»، «جهانگیر نصری اشرفی» و حتی «محمدرضا درویشی» و نامهای گرامی دیگر، در این گروه شیدایان آب و خاک و فرهنگ ایران و مازندران، چراغ موسیقی کهنبوم و بر تبرستان را روشن نگه داشتند و نگذاشتند شعلههای جانبخش صدا و نوای مازندران خاموش شود.
ملتی که موسیقی ندارد، نغمه و آهنگ شادیبخش و روحانگیز ندارد، ملتی مرده است، دیگران میخواستند مازندران موسیقی نداشته باشد، ایران موسیقی نداشته باشد، اما این شیدایان فرهنگ با ایستادگی خود نگذاشتند گرد مرگ بر فرهنگ این بروبوم پاشیده شود.
خوشروها سربازان گمنامی بودند که سودای درجه، مقام و منصب و ریاست نداشتند. سربازان عاشق وطن و فرهنگ دنبال منصب نیستند، در خیابان با لباسهای نظامی به مردم فخر نمیفروشند. آنهایی که از لباس سربازی برای خود نمد ریاست میطلبند، نه عشق را میفهمند و نه میهن را...
سربازان واقعی سرزمین مازندران و ایران بزرگ آنهایی هستند که فرهنگ و هنر خود را از مرزهای خاکی عبور میدهند و به اقصا نقاط جهان نام و نوا و نغمه سرزمین مادری خویش را به گوش جهانیان میرسانند، سربازانی چون خوشرو، محسنپور، اسحاقی و برادران محمدی در مازندران و بزرگان ایران زمین چون استاد شجریان، شهرام ناظری، کیهان کلهر، سیما بینا، هنگامه، دلکش، پریسا و دهها و دهها هنرمند نامی از زن و مرد ایران بزرگ.
امروز که خوشرو چشم از جهان فروبسته و به خاک بوسه زد و در آغوش خاکِ پاکِ مازندران، که خود سالها نغمهخوان او بود، آرامش یافت، نیک میدانست او و همانندان هنرمندش زیستی نوین را تجربه خواهند کرد. تاریخِ فرهنگ و هنرِ مازندران صدای او را همیشه زمزمه خواهد کرد.
خوشرو قهرمان فرهنگ مازندران بود، مردم، قهرمانان خود را در قلب خویش حفظ خواهند کرد. آنهایی که در تاریخ یک سرزمین برای همیشه و بیشتر از همه میمانند هنرمنداناند. هنرمندان قلههای رفیع هر سرزمینی به شمار میروند و کسی را یارای آن نیست قلهای را مدفون سازد.
کوهها دفن نمیشوند. تاریخ را نگاه کنید، نام کدام سیاستمدار توانست بر تارک تاریخ بدرخشد، مگر نامی که برای ملت قدم برداشته باشد، نه برای قدرت. قدرتمندان حتی ذره نیستند، به راحتی در زیر پای کودکی نیز گم میشوند، اما هنرمندان بسان قلهاند، نه میتوان آنها را فتح کرد و نه میشود چهره آنان را پوشاند. حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی، نکیسا، باربد و دیروز درویشخان و عارف و بهار، شاملو، کسرایی، فروغ و سیمین بهبهانی، هدایت، نیما و امروز شجریان، ناظری، سایه و... نامهای بسیار دیگر که بخشی از تاریخ این سرزمین باقی خواهند ماند. حال قدرتمندان هر سعی بیهودهای که میخواهند بکنند، عبثکار احمقانهای که هیچ گاه نتیجه نداد و نمیدهد.
با گذر زمان بر ارتفاع قله وجودی هنرمندان افزوده میشود، اما به موازات آنها، قدرتمندان و سیاستمردان همعصرشان را نگاه کنید؛ کجا نشانی از آنهاست...
ما امروز خوشرو را دفن نکردیم، کسی قله را دفن نمیکند، او را به خاکی که مادرش بود سپردیم...
ما امروز خوشروی دیگری را تجربه میکنیم و با خوشروی تازهای به زیست فرهنگی خود ادامه میدهیم.
یادش در تاریخ گرامی خواهد ماند، اما ای دریغ که یادی از ما نخواهد ماند.